معنی mummelen - جستجوی لغت در جدول جو
mummelen
پر حرفی کردن، زمزمه کردن
ادامه...
پُر حَرفی کَردَن، زِمزِمِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
nummeren
شمارش کردن، شماره
ادامه...
شُمارِش کَردَن، شُمارِه
دیکشنری هلندی به فارسی
mompelen
زیر لب گفتن، زمزمه کردن، زیر لب صحبت کردن
ادامه...
زیرِ لَب گُفتَن، زِمزِمِه کَردَن، زیرِ لَب صُحبَت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
dommelen
چرت زدن
ادامه...
چُرت زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
rommelen
آشفتگی ایجاد کردن، به هم ریختن، غرّش کردن
ادامه...
آشُفتِگی ایجاد کَردَن، بِه هَم ریختَن، غُرِّش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
rammelen
صدای بلند ایجاد کردن، جغجغه کردن، ترساندن
ادامه...
صِدایِ بُلَند ایجاد کَردَن، جِغجِغِه کَردَن، تَرساندَن
دیکشنری هلندی به فارسی
fummeln
دستکاری کردن، دست و پا زدن
ادامه...
دَستکاری کَردَن، دَست و پا زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
murmeln
زیر لب صحبت کردن، زمزمه کردن، زیر لب گفتن
ادامه...
زیرِ لَب صُحبَت کَردَن، زِمزِمِه کَردَن، زیرِ لَب گُفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی