معنی możliwy - جستجوی لغت در جدول جو
możliwy
ممکن، ترتیب
ادامه...
مُمکِن، تَرتِیب
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
możliwie
به طور ممکن، به طور معمول، قابل بحث
ادامه...
بِه طُورِ مُمکِن، بِه طُورِ مَعمول، قابِلِ بَحث
دیکشنری لهستانی به فارسی
gorliwy
سخت، دشوار است، مشتاق، زندگی می کنند، متوقّد، متناوب
ادامه...
سَخت، دُشوار اَست، مُشتاق، زِندِگی می کُنَند، مُتِوَقِّد، مُتِناوِب
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do wykupu
قابل بازخرید، قابل اعتماد
ادامه...
قابِل بازخَرید، قابِلِ اِعتِماد
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do uratowania
قابل استرداد، یکبار مصرف
ادامه...
قابِلِ اِستِرداد، یِکبار مَصرَف
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do uniknięcia
قابل اجتناب، اجتناب کرد
ادامه...
قابِلِ اِجتِناب، اِجتِناب کَرد
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do przeglądu
قابل بررسی، قابل قفل شدن
ادامه...
قابِلِ بَررَسی، قابِل قُفل شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do poprawy
قابل اصلاح، قابل اعتماد
ادامه...
قابِلِ اِصلاح، قابِلِ اِعتِماد
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do pomyślenia
قابل فکر، قابل قبول
ادامه...
قابِلِ فِکر، قابِلِ قَبول
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do pokonania
قابل غلبه، فرض می شود
ادامه...
قابِلِ غَلَبِه، فَرض مِی شَوَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do podłączenia
قابل اتّصال، شدنی
ادامه...
قابِلِ اِتِّصال، شُدَنی
دیکشنری لهستانی به فارسی
możliwy do nauczenia
یادگرفتنی، دانشجو
ادامه...
یادگِرفتَنی، دانِشجو
دیکشنری لهستانی به فارسی
niemożliwy do wykonania
غیرقابل اجرا، غیر قابل مدیریّت
ادامه...
غِیرِقابِلِ اِجرا، غِیرِ قابِلِ مُدیریَّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
niemożliwy
غیرممکن
ادامه...
غَیرِمُمکِن
دیکشنری لهستانی به فارسی