معنی milczący - جستجوی لغت در جدول جو
milczący
ضمنی، ضامن
ادامه...
ضِمنی، ضامِن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
milcząco
به طور ضمنی، از قضا
ادامه...
بِه طُورِ ضِمنی، اَز قَضا
دیکشنری لهستانی به فارسی
walczący
جنگی، مبارزه کن
ادامه...
جَنگی، مُبارِزِه کُن
دیکشنری لهستانی به فارسی
migoczący
درخشان، برّاق، به طور لرزان، لرزان، لرزنده، لرزیدن
ادامه...
دِرَخشان، بَرّاق، بِه طُورِ لَرزان، لَرزان، لَرزَنده، لَرزیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
męczący
عذاب آور، شکنجه گر، خسته کننده، یکنواختی
ادامه...
عَذاب آوَر، شِکَنجِه گَر، خَستِه کُنَندِه، یِکنَواختی
دیکشنری لهستانی به فارسی