آزار دادن، اذیّت کردن، آزاردهنده، مزاحمت کردن، پریشان کردن، مختل کردن، مخلّ، مضطرب کردن، تحریک آمیز، خراشیده، تعقیب کردن، مداخله کردن، دخالت کردن، مداخل، مزاحم، مداخله گر، آشفته کننده، مشغول کردن، زحمت دادن، نگران کننده، آشفته کردن
آزار دادَن، اَذیَّت کَردَن، آزاردَهَندِه، مُزاحِمَت کَردَن، پَریشان کَردَن، مُختَل کَردَن، مُخِلّ، مُضطَرِب کَردَن، تَحریک آمیز، خَراشیدِه، تَعقِیب کَردَن، مُداخِلِه کَردَن، دِخالَت کَردَن، مَداخِل، مُزاحِم، مُداخِلِه گَر، آشُفتِه کُنَندِه، مَشغول کَردَن، زَحمَت دادَن، نِگَران کُنَندِه، آشُفتِه کَردَن