معنی menambal - جستجوی لغت در جدول جو
menambal
وصله زدن، پچ
ادامه...
وَصلِه زَدَن، پُچ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
menambah
اضافه کردن
ادامه...
اِضافِه کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menampar
سیلی زدن
ادامه...
سیلی زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menambang
معدن استخراج کردن، مال من
ادامه...
مَعدَن اِستِخراج کَردَن، مال مَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengambil
آوردن، گرفتن، دست گرفتن، برداشتن
ادامه...
آوَردَن، گِرِفتَن، دَست گِرِفتَن، بَرداشتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menembak
شلّیک کردن، شلّیک کنید
ادامه...
شِلّیک کَردَن، شِلّیک کُنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menyambar
غش کردن، گرفت
ادامه...
غَش کَردَن، گِرِفت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
merambah
شاخه کردن، نفوذ کند
ادامه...
شاخِه کَردَن، نُفوذ کُنَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menamai
نامگذاری کردن، نامگذاری، اصطلاح کردن
ادامه...
نامگُذاری کَردَن، نامگُذاری، اِصطِلاح کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی