معنی martwy - جستجوی لغت در جدول جو
martwy
مرده، نزولی، بی جان
ادامه...
مُردِه، نُزُولی، بی جان
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Smartly
با هوش، هوشمندانه
ادامه...
با هوش، هوشمَندانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
martwić
نگران بودن، نگرانی
ادامه...
نِگَران بودَن، نِگَرانی
دیکشنری لهستانی به فارسی
parowy
بخاری، دستگیره
ادامه...
بُخاری، دَستگیرِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
Partly
تا حدّی
ادامه...
تا حَدّی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Earthy
زمینی، خاکی
ادامه...
زَمینی، خاکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
łatwy
آسان، تسهیل کند
ادامه...
آسان، تَسهِیل کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
Party
حزبی، مهمانی
ادامه...
حِزبی، مِهمانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
zmartwychwstanie
قیامت، قیمت را تعیین کنید
ادامه...
قِیامَت، قِیمَت را تَعیین کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی