معنی lądowy - جستجوی لغت در جدول جو
lądowy
زمینی، زنده
ادامه...
زَمینی، زِندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ludowy
مردمی، گورکن
ادامه...
مَردُمی، گورکَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
sądowo
به طور پزشکی قانونی، پلاستیکی، حقوقی، حکم
ادامه...
بِه طُورِ پِزِشکی قانونی، پِلاستیکی، حُقوقی، حُکم
دیکشنری لهستانی به فارسی
lądować
فرود آمدن، تورفتگی
ادامه...
فُرود آمَدَن، تورَفتِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
losowy
تصادفی، تصادفی بودن
ادامه...
تَصادُفی، تَصادُفی بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
kątowy
زاویه دار، به صورت اضافی
ادامه...
زاویِه دار، بِه صورَتِ اِضافی
دیکشنری لهستانی به فارسی