معنی lamba - جستجوی لغت در جدول جو
lamba
لیسیدن
ادامه...
لیسیدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
melambaikan tangan
صدا زدن، دست ها را تکان دهید، موج انداختن
ادامه...
صِدا زَدَن، دَست ها را تِکان دَهید، مُوج اَنداختَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ontvlambaarheid
قابلیّت اشتعال، اشتعال پذیری
ادامه...
قابِلیَّتِ اِشتِعال، اِشتِعال پَذیری
دیکشنری هلندی به فارسی
dolambaçlı
پیچ خورده، سیم پیچ
ادامه...
پیچ خُوردِه، سیم پیچ
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
terlambat
با تأخیر، دیر، دیرآمد
ادامه...
با تَأخیر، دیر، دیرآمَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbicara lambat
با لحن کشیده حرف زدن، آهسته صحبت کن
ادامه...
با لَحن کِشیدِه حَرف زَدَن، آهِستِه صُحبَت کُن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bergerak lambat
کندرو، کند حرکت می کند
ادامه...
کُندرُو، کُند حَرَکَت مِی کُند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lebih baik terlambat daripada tidak datang sama sekali
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن، دیر رسیدن بهتر از اصلاً نیامدن
ادامه...
دیر رِسیدَن بِهتَر اَز هَرگِز نَرِسیدَن، دیر رِسیدَن بِهتَر اَز اَصلاً نَیامَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
melambangkan
نمونه بودن، نماد می کند، نمادین بودن
ادامه...
نِمونِه بودَن، نَمَاد مِی کُند، نَمادین بودَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lambat
تنبل، کند
ادامه...
تَنبَل، کُند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
keterlambatan
دیرکرد، تأخیر، تأخیر
ادامه...
دیرکَرد، تَأخیر، تَأخیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kelambanan
کندی، بی عملی
ادامه...
کُندی، بی عَمَلی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kelambatan
کندی
ادامه...
کُندی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
memperlambat
کند کردن
ادامه...
کُند کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dengan lamban
به طور خسته کننده، به آرامی
ادامه...
بِه طُورِ خَستِه کُنَندِه، بِه آرامی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dengan lambat
کند، به آرامی
ادامه...
کُند، بِه آرامی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lamban
به طور تنبلانه، کند
ادامه...
بِه طُورِ تَنبَلانِه، کُند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ontvlambaar
به طور قابل اشتعال، قابل اشتعال
ادامه...
بِه طُورِ قابِلِ اِشتِعال، قابِلِ اِشتِعال
دیکشنری هلندی به فارسی