معنی kulisty - جستجوی لغت در جدول جو
kulisty
کروی، گرد
ادامه...
کُرَوی، گِرد
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
falisty
پفکی، کرکی
ادامه...
پُفَکی، کُرکی
دیکشنری لهستانی به فارسی
mglisty
دودآلود، بخار پز کردن، مه آلود، مه گرفتگی
ادامه...
دودآلود، بُخار پَز کَردَن، مِه آلود، مِه گِرِفتِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
okulista
چشم پزشک، نگاه دلگیر
ادامه...
چِشم پِزِشک، نِگاه دِلگیر
دیکشنری لهستانی به فارسی
skalisty
سنگی، سنگریزه، سنگلاخی
ادامه...
سَنگی، سَنگریزِه، سَنگلاخی
دیکشنری لهستانی به فارسی
kleisty
چسبناک، لاستیکی
ادامه...
چَسبناک، لاستیکی
دیکشنری لهستانی به فارسی
kulisha
تغذیه کردن، برای تغذیه
ادامه...
تَغذِیَه کَردَن، بَرایِ تَغذیِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kulit
چرم، پوست
ادامه...
چَرم، پوست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی