معنی krzywo - جستجوی لغت در جدول جو
krzywo
کج و معوج، انحنا
ادامه...
کَج و مَعوَج، اِنحِنا
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
krzywy
کج، تکیه دادن، کج کلاه، نامتقارن، نامتناسب
ادامه...
کَج، تِکیِه دادَن، کَج کُلاه، نامُتِقارِن، نامُتناسِب
دیکشنری لهستانی به فارسی
krzywe
منحنی ها، دافعه
ادامه...
مُنحَنی ها، دافِعِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
krwawo
با خونریزی، سرد، به طور خونین، لذّت بخش
ادامه...
با خونریزی، سَرد، بِه طُورِ خونین، لِذَّت بَخش
دیکشنری لهستانی به فارسی
krzyk
اعتراض
ادامه...
اِعتِراض
دیکشنری لهستانی به فارسی