معنی kritik - جستجوی لغت در جدول جو
kritik
انتقاد
ادامه...
اِنتِقاد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kritik
بحرانی، انتقادی، حیاتی
ادامه...
بُحرانی، اِنتِقادی، حَیاتی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
krimi
کرم مانند، خامه
ادامه...
کِرِم مانَند، خامِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tanpa kritik
به طور بی انتقاد، بدون انتقاد
ادامه...
بِه طُورِ بی اِنتِقاد، بِدونِ اِنتِقاد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengkritik
انتقاد کردن، انتقاد کنید
ادامه...
اِنتِقاد کَردَن، اِنتِقاد کُنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kritik bir şekilde
بحرانی، انتقادی
ادامه...
بُحرانی، اِنتِقادی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kritiklos
به طور بی انتقاد، غیر انتقادی
ادامه...
بِه طُورِ بی اِنتِقاد، غِیرِ اِنتِقادی
دیکشنری آلمانی به فارسی
ritim
ریتم
ادامه...
ریتم
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
titik
نقطه
ادامه...
نُقطِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pratik
عملی
ادامه...
عَمَلی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
ritmik
موزون، ریتمیک
ادامه...
مَوزون، ریتمیک
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
klinik
کلینیکی، بالینی
ادامه...
کِلینیکی، بالینی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
krótki
کوتاه، نزدیک بینی
ادامه...
کوتاه، نَزدیک بینی
دیکشنری لهستانی به فارسی
kritiek
بحرانی، انتقاد
ادامه...
بُحرانی، اِنتِقاد
دیکشنری هلندی به فارسی
kritis
بحرانی، انتقادی
ادامه...
بُحرانی، اِنتِقادی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Kritik
انتقاد
ادامه...
اِنتِقاد
دیکشنری آلمانی به فارسی
dapat dikritik
قابلیّت سرزنش
ادامه...
قابِلیَّتِ سَرزَنِش
دیکشنری سواحیلی به فارسی