معنی kecil - جستجوی لغت در جدول جو
kecil
جزئی، کوچک، ریز
ادامه...
جُزئی، کوچَک، ریز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kefil
ضامن
ادامه...
ضامِن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kecilnya
کوچکی، کوچک، ریزاندام بودن
ادامه...
کوچَکی، کوچَک، ریزاَندام بودَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dengan kecil
کوچکانه، با کوچک
ادامه...
کوچَکانِه، با کوچَک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
jumlah kecil
مبلغ ناچیز، مقدار کمی
ادامه...
مَبلَغِ ناچیز، مِقدارِ کَمی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
masa kecil
کودکی، دوران کودکی
ادامه...
کودکی، دُوران کودَکی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lebih kecil
کوچکتر
ادامه...
کوچِکتَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kota kecil
شهر کوچک
ادامه...
شَهر کوچَک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berlari kecil
دور رفتن، یورتمه سواری
ادامه...
دور رَفتَن، یورتمِه سَواری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pelanggaran kecil
جرم جزئی، تخلّف جزئی
ادامه...
جُرمِ جُزئی، تَخَلُّف جُزئی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara tak terhingga kecil
به طور بی نهایت کوچک، بی نهایت کوچک
ادامه...
بِه طُورِ بی نَهایَت کوچَک، بی نَهایَت کوچَک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
skala kecil
مقیاس کوچک
ادامه...
مِقیاس کوچَک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sangat kecil
بی نهایت کوچک، بسیار کوچک، کوچک، خیلی کوچک
ادامه...
بی نَهایَت کوچَک، بِسیار کوچَک، کوچَک، خیلی کوچَک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
terkecil
کوچکترین
ادامه...
کوچِکتَرین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ukuran kecil
حجم کوچک، اندازه کوچک
ادامه...
حَجمِ کوچَک، اَندازِه کوچَک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی