- iyi
خوب
معنی iyi - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوب بنیان گذار، به خوبی پایه گذاری شده است
بازیابی کردن، برای بهتر شدن
بهبودی، بهبود
خوب جای گذاری شده، به خوبی قرار گرفته است
خوب نوشته شده
خوب انجام شده، خوب ساخته شده، خوش ساخت
خوب تنظیم شده، خوب سازگار شد
خوب استدلال شده، خوب دفاع کرد
درمان کردن، برای بهبود، بهبود بخشیدن
خوب برنامه ریزی شده
خوب بودن، خوب باش
خوب مطالعه شده، خوب بخوٰان
خوب قصد شده، با حسن نیّت، خوش نیّت
خوب واجد شرایط، به خوبی واجد شرایط
خوب تثبیت شده، به خوبی تثبیت شده است
پیشرفت، بهبود، اصلاح
محبّت، خوبی
اینها، این
خوب آراسته شده، خوب آراسته، خوب نگهداری شده
حسود، حسادت کردن
دوبارگی، دو
حجیم، بزرگ، قوی هیکل، چاق و چلّه، غول مانند
خوب رفتار کرده، خوب رفتار کرد
معروف، به خوبی شناخته شده است
آگاه، به خوبی آگاه است، خوب مطّلع
خوب روشن شده
محابا کردن، نیکی کن
خوب آداب دیده، اخلاق خوب
با خوش بینی، خوش بینانه
خوشبین، خوش بینانه
خیرخوٰاهی، بدی، نیک خوٰاهی، بشردوستی، دل رحمی، براکت
با مهربانی
به طور گسترده استفاده شده، خوب استفاده شده