معنی grabić - جستجوی لغت در جدول جو
grabić
جمع آوری کردن، جمع بندی
ادامه...
جَمع آوَری کَردَن، جَمع بَندی
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
grubie
به طور بی احترامی، کفرآمیز، به طرز وحشتناک، وحشتناک
ادامه...
بِه طُورِ بی اِحتِرامی، کُفرآمیز، بِه طَرزِ وَحشَتناک، وَحشَتناک
دیکشنری لهستانی به فارسی
ganić
سرزنش کردن
ادامه...
سَرزَنِش کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
gasić
خاموش کردن، انقراض، بی صدا
ادامه...
خاموش کَردَن، اِنقِراض، بی صِدا
دیکشنری لهستانی به فارسی
gubić
دست و پا زدن، برای رسیدن به
ادامه...
دَست و پا زَدَن، بَرایِ رِسیدَن بِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
zabić
کشتن، ذبح، با ضربه کشتن، ضعیف
ادامه...
کُشتَن، ذِبح، با ضَربِه کُشتَن، ضَعیف
دیکشنری لهستانی به فارسی
wabić
طعمه گذاشتن، سپیده دم
ادامه...
طُعمِه گُذاشتَن، سِپیدِه دَم
دیکشنری لهستانی به فارسی
robić
انجام دادن، انجام دهد، ساختن، مصیبت زده
ادامه...
اَنجام دادَن، اَنجام دَهَد، ساختَن، مُصیبَت زَدِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
gratis
به طور رایگان، رایگان
ادامه...
بِه طُورِ رایِگان، رایِگان
دیکشنری هلندی به فارسی
grafik
گرافیکی، نمودار
ادامه...
گِرافیکی، نِمودار
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
grozić
تهدید کردن، خطرناک
ادامه...
تَهدِید کَردَن، خَطَرناک
دیکشنری لهستانی به فارسی
grazia
فیض، لطف
ادامه...
فِیض، لُطف
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
graben
تونل زدن، حفّاری، حفر کردن، غار رفتن، کندن
ادامه...
تونِل زَدَن، حَفّاری، حَفر کَردَن، غار رَفتَن، کَندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
grazie
تشکّر، متشکّرم
ادامه...
تَشَکُّر، مُتَشَکّرم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
zranić
زخم زدن، آسیب زا، آسیب زدن، تحریف کردن، آسیب رساندن، مثله کردن
ادامه...
زَخم زَدَن، آسیب زا، آسیب زَدَن، تَحرِیف کَردَن، آسیب رِساندَن، مُثلِه کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
trawić
هضم کردن، هفت
ادامه...
هَضم کَردَن، هَفت
دیکشنری لهستانی به فارسی
trąbić
بوق زدن، جیر جیر، هوهو کردن، هیپنوتیزم درمانگر
ادامه...
بوق زَدَن، جیر جیر، هوهو کَردَن، هیپنوتیزم دَرمانگَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
tracić
از دست دادن، خانم
ادامه...
اَز دَست دادَن، خانُم
دیکشنری لهستانی به فارسی
grabar
حکّاکی کردن
ادامه...
حَکّاکی کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
gracia
طنز، خنده دار، فیض
ادامه...
طَنز، خَندِه دار، فِیض
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
grafis
گرافیکی
ادامه...
گِرافیکی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
gratis
رایگان
ادامه...
رایِگان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
grać
بازی کردن، هنر بازی کردن
ادامه...
بازی کَردَن، هُنَر بازی کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی