معنی gnijąco - جستجوی لغت در جدول جو
gnijąco
به طور گندیده، گربه
ادامه...
بِه طُورِ گَندیدِه، گُربِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
gnijący
در حال فساد، پوسیده، کار کردن
ادامه...
دَر حالِ فِساد، پوسیدِه، کار کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی