معنی gebaren - جستجوی لغت در جدول جو
gebaren
ژست ها
ادامه...
ژِست ها
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
geboren
متولّد، متولّد شد
ادامه...
مُتِوَلِّد، مُتِوَلِّد شُد
دیکشنری آلمانی به فارسی
geboren
متولّد، متولّد شد
ادامه...
مُتِوَلِّد، مُتِوَلِّد شُد
دیکشنری هلندی به فارسی
geborgen
نجات یافته، بهبود یافت
ادامه...
نِجات یافتِه، بِهبود یافت
دیکشنری آلمانی به فارسی
gebogen
خمیده، خم شده
ادامه...
خَمیدِه، خَم شُدِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
gehören
مربوط بودن، متعلّق به
ادامه...
مَربوط بودَن، مُتِعَلِّق بِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
gefahren
رانده شده، رانده شده است
ادامه...
راندِه شُدِه، راندِه شُدِه اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
getaran
لرزش، ارتعاش
ادامه...
لَرزِش، اِرتِعاش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bewaren
نگه داشتن، ذخیره کنید، حفظ کردن، گنجینه کردن
ادامه...
نِگَه داشتَن، ذَخیرِه کُنید، حِفظ کَردَن، گَنجینِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gebogen
خمیده، خم شده، منحنی، به طور منحنی، دارای انحنا
ادامه...
خَمیدِه، خَم شُدِه، مُنحَنی، بِه طُورِ مُنحَنی، دارایِ اِنحِنا
دیکشنری هلندی به فارسی
gebeuren
رخ دادن، اتّفاق بیفتد
ادامه...
رُخ دادَن، اِتِّفاق بیُفتَد
دیکشنری هلندی به فارسی
gebakken
سرخ کرده، سرخ شده
ادامه...
سُرخ کَردِه، سُرخ شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی
gelare
یخ زدن، منجمد کردن
ادامه...
یَخ زَدَن، مُنجَمِد کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
gebrek
عیب گذاشتن، کمبود
ادامه...
عِیب گُذاشتَن، کَمبود
دیکشنری هلندی به فارسی
geben
دادن
ادامه...
دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
gebaren maken
ژست نشان دادن، ژست گرفتن
ادامه...
ژِست نِشان دادَن، ژِست گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی