معنی fou - جستجوی لغت در جدول جو
fou
خنده دار، دیوانه
ادامه...
خَندِه دار، دیوانِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bafouer
تحقیر کردن، نادیده گرفتن
ادامه...
تَحقِیر کَردَن، نادیدِه گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
foutieve verklaring
اظهار نادرست، بیانیه نادرست
ادامه...
اِظهار نادُرُست، بَیانیِه نادُرُست
دیکشنری هلندی به فارسی
foutgevoeligheid
آسیب پذیری، مستعد خطا
ادامه...
آسیب پَذیری، مُستَعِد خَطا
دیکشنری هلندی به فارسی
fouten
عیوب، اشتباهات
ادامه...
عُیوب، اِشتِباهات
دیکشنری هلندی به فارسی
foute classificatie
طبقه بندی نادرست، طبقه بندی اشتباه
ادامه...
طَبَقِه بَندی نادُرُست، طَبَقِه بَندی اِشتِباه
دیکشنری هلندی به فارسی
fout maken
اشتباه کردن، اشتباه کن
ادامه...
اِشتِباه کَردَن، اِشتِباه کُن
دیکشنری هلندی به فارسی
ou
یا
ادامه...
یا
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Wellfounded
خوب بنیان گذار، مستدل
ادامه...
خوب بُنیان گُذار، مُستَدَل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
foutloosheid
بی عیب بودن
ادامه...
بی عَیب بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
cuire au four
پختن
ادامه...
پُختَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Profoundness
عمق، عمیق بودن
ادامه...
عُمق، عَمیق بودَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Profoundly
به طور عمیق، عمیقاً
ادامه...
بِه طُورِ عَمیق، عَمیقاً
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Profound
عمیق
ادامه...
عَمیق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Confoundedly
با سردرگمی، با گیجی
ادامه...
با سَردَرگُمی، با گیجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Confounded
گیج کننده، گیج شده
ادامه...
گیج کُنَندِه، گیج شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
foutloos
بی عیب، بی عیب و نقص، بدون اشتباه
ادامه...
بی عَیب، بی عِیب و نَقص، بِدونِ اِشتِباه
دیکشنری هلندی به فارسی
fouetter
با شلّاق زدن، شلّاق زدن، سیلی زدن، هم زدن
ادامه...
با شَلّاق زَدَن، شَلّاق زَدَن، سیلی زَدَن، هَم زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fout
خطا، اشتباه، عیب، لغزش
ادامه...
خَطا، اِشتِباه، عِیب، لَغزِش
دیکشنری هلندی به فارسی
fournisseur
تهیّه کننده، تامین کننده، دلّال
ادامه...
تَهیِّه کُنَندِه، تَامین کُنَندِه، دَلّال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
foi
ایمان
ادامه...
ایمان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
flou
پرّه ای، مبهم، تاریک، کثیف، مبهمی
ادامه...
پَرِّه ای، مُبهَم، تاریک، کَثیف، مُبهَمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mou
تنبل، نرم، نرم و فشرده
ادامه...
تَنبَل، نَرم، نَرم و فِشُردِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fomu
فرم
ادامه...
فُرم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
fourrer
پوشاندن، چیزهای
ادامه...
پوشاندَن، چیزهای
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fourniture
تدارکات، عرضه
ادامه...
تَدَارُکَات، عَرضِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fournir
ارائه دادن، فراهم کند، تهیّه کردن
ادامه...
اِرائِه دادَن، فراهَم کُنَد، تَهیِّه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fouiller
تفتیش کردن، زیر و رو کردن، جستجو کردن
ادامه...
تَفتیش کَردَن، زیر و رو کَردَن، جُستُجو کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fourchu
شاخه دار، چنگال شده
ادامه...
شاخِه دار، چَنگال شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fourberie
فریبکاری، فریب
ادامه...
فَریبکاری، فَریب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fourbe
دوچهره، فریبنده
ادامه...
دوچِهرِه، فَریبَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fouler
پا گذاشتن، زیر پا گذاشتن
ادامه...
پا گُذاشتَن، زیر پا گُذاشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
foule
جمعیت
ادامه...
جَمعِیَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fouiner
پشت سر کسی نگاه کردن، فضولی کردن
ادامه...
پُشتِ سَرِ کَسی نِگَاه کَردَن، فُضولی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Confound
مبهوت کردن، گیج کردن
ادامه...
مَبهُوت کَردَن، گیج کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی