معنی fasih - جستجوی لغت در جدول جو
fasih
شیوا، روان
ادامه...
شیوا، رَوان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
fasihi
شیوا، ادبیّات، ادبی
ادامه...
شیوا، اَدَبیّات، اَدَبی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
fasis
فاشیستی، فاشیست
ادامه...
فاشیستی، فاشیست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
fatih
فتح گر، فاتح
ادامه...
فَتح گَر، فاتِح
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
fesih
منحل شدن، انحلال
ادامه...
مُنحَل شُدَن، اِنحِلال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kefasihan
توانایی بیان، روانی، فصاحت
ادامه...
تَواناییِ بَیان، رَوانی، فَصاحَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara tidak fasih
بی تاثیر و ضعیف، نه شیوا
ادامه...
بی تَاثیر و ضَعیف، نَه شیوا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara fasih
به طور فصیح، روان
ادامه...
بِه طُورِ فَصیح، رَوان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tidak fasih
بی بیان، روان نیست
ادامه...
بی بَیان، رَوان نیست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
usahihi wa kifasihi
درستی گرامری، دقّت ادبی
ادامه...
دُرُستی گِرامِری، دِقَّت اَدَبی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kwa kifasihi
به طور بروکراتیک، ادبی، به طور بیانی، به طور قیاسی
ادامه...
بِه طُورِ بُروکراتیک، اَدَبی، بِه طُورِ بَیانی، بِه طُورِ قیاسی
دیکشنری سواحیلی به فارسی