معنی dua - جستجوی لغت در جدول جو
dua
دوبارگی، دو
ادامه...
دُوبارِگی، دُو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Individualität
فردیت
ادامه...
فَردِیَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
dualistisch
به طور دوگانه، دوگانه
ادامه...
بِه طُورِ دوگانِه، دوگانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
dualistycznie
به طور دوگانه، دولتی
ادامه...
بِه طُورِ دوگانِه، دولَتی
دیکشنری لهستانی به فارسی
duale
دوتایی، دوگانه
ادامه...
دُوتایی، دوگانِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
dua okuma
تلاوت، خوٰاندن دعا
ادامه...
تِلاوَت، خوٰاندَن دُعا
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dua etmek
دعا کردن، دعا کن
ادامه...
دُعا کَردَن، دُعا کُن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dualistisch
به طور دوگانه، دوگانه
ادامه...
بِه طُورِ دوگانِه، دوگانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
individualistisch
به طور فردگرایانه، فردگرا، فردگرایانه
ادامه...
بِه طُورِ فَردگَرایانِه، فَردگَرا، فَردگَرایانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
dua kali seminggu
هر دو هفته یک بار، دو بار در هفته
ادامه...
هَر دُو هَفتِه یِک بار، دُو بار دَر هَفتِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
individualisieren
فردی سازی کردن، فردی کردن
ادامه...
فَردی سازی کَردَن، فَردی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
dengan kerinduan
حسرت بار، با حسرت
ادامه...
حَسرَت بار، با حَسرَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengindividualisasi
فردی سازی کردن، فردی کردن
ادامه...
فَردی سازی کَردَن، فَردی کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
gradualité
تدریج، تدریجی بودن
ادامه...
تَدریج، تَدریجی بودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Residually
به طور باقی مانده، به صورت باقیمانده
ادامه...
بِه طُورِ باقی ماندِه، بِه صورَت باقیماندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Residual
باقی مانده
ادامه...
باقی ماندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dua kali sebulan
دو هفته یک بار، دو بار در ماه
ادامه...
دُو هَفتِه یِک بار، دُو بار دَر ماه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dua kali setahun
هر شش ماه، دو بار در سال
ادامه...
هَر شِش ماه، دُو بار دَر سال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dual
دوتایی، دوگانه
ادامه...
دُوتایی، دوگانِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
duma
غرور
ادامه...
غُرور
دیکشنری لهستانی به فارسی
dual
دوتایی، دوگانه
ادامه...
دُوتایی، دوگانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
dual
دوتایی، دوگانه
ادامه...
دُوتایی، دوگانِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
dual
دوتایی، دوگانه
ادامه...
دُوتایی، دوگانِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
gua
غارمانند، غار
ادامه...
غارمانَند، غار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dur
سخت
ادامه...
سَخت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
duda
شک
ادامه...
شَک
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
dwa
دوبارگی، ارزیابی مجدّد
ادامه...
دُوبارِگی، اَرزیابی مُجَدَّد
دیکشنری لهستانی به فارسی
dua mingguan
دو هفته یکبار، دو هفته ای
ادامه...
دُو هَفتِه یِکبار، دُو هَفتِه ای
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sua
او، آن
ادامه...
او، آن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
tua
قدیمی
ادامه...
قَدیمی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
due
دوبارگی، دو
ادامه...
دُوبارِگی، دُو
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
jua
خورشیدی، خورشید، آفتابی
ادامه...
خُورشیدی، خُورشید، آفتابی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
dun
به طور نازک، نازک، نازکانه
ادامه...
بِه طُورِ نَازُک، نَازُک، نازُکانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
dua tahunan
هر دو سال یکبار، دوسالانه
ادامه...
هَر دُو سال یِکبار، دُوسالانِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
de manera residual
به طور باقی مانده، به صورت باقیمانده
ادامه...
بِه طُورِ باقی ماندِه، بِه صورَت باقیماندِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی