معنی bergumul - جستجوی لغت در جدول جو
bergumul
دست و پا زدن، مبارزه
ادامه...
دَست و پا زَدَن، مُبارِزِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bergumam
نجوا کرده، زمزمه کرد، زیر لب غرغرکننده
ادامه...
نَجوا کَردِه، زِمزِمِه کَرد، زیرِ لَب غُرغُرکُنَندِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berkumpul
جمع شدن، جمع آوری کنید، همگرا شدن، گله کردن، دور هم جمع شدن، به هم پیوستن
ادامه...
جَمع شُدَن، جَمع آوَری کُنید، هَمگَرا شُدَن، گِلِه کَردَن، دُورِ هَم جَمع شُدَن، بِه هَم پِیوَستَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی