معنی berbau - جستجوی لغت در جدول جو
berbau
بو دار، بو می دهد
ادامه...
بو دار، بو مِی دَهَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
beau
خوش چهره، زیبا، خوش سیما
ادامه...
خُوش چِهرِه، زیبا، خُوش سیما
دیکشنری فرانسوی به فارسی
berbau busuk
بوی بد دادن، بوی بد می دهد
ادامه...
بوی بَد دادَن، بوی بَد مِی دَهَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbau kasturi
مملو از بوی مشک، بوی مشک می دهد
ادامه...
مَملُو اَز بوی مُشک، بوی مُشک مِی دَهَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beban
بار
ادامه...
بار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bebas
آزاد، رایگان
ادامه...
آزاد، رایِگان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berat
تیره روی، سنگین، سنگینی، پرزحمت
ادامه...
تیرِه روی، سَنگین، سَنگینی، پُرزَحمَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری آلمانی به فارسی
beraat
تبرئه
ادامه...
تَبرِئَه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
barbar
وحشی، بربر، وحشیانه
ادامه...
وَحشی، بَربَر، وَحشیانِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
terbaru
جدید ترین، آخرین، اخیراً، به روز
ادامه...
جَدید تَرین، آخَرین، اَخیراً، بِه روز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
barbar
وحشی، بربر، وحشیانه
ادامه...
وَحشی، بَربَر، وَحشیانِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbatu
سنگلاخی، سنگی، سنگی بودن، ناهموار
ادامه...
سَنگلاخی، سَنگی، سَنگی بودَن، ناهَموار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbuah
بارور، میوه دادن، ثمرات، میوه ای، محصول دادن
ادامه...
باروَر، میوِه دادَن، ثَمَرات، میوِه ای، مَحصول دادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbulu
پرندگانی، مودار، پرزدار، پشمالو، پشمالو بودن، ژولیدگی
ادامه...
پَرَندِگانی، مُودار، پُرزدار، پَشمالو، پَشمالو بودَن، ژولیدِگی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berburu
شکار کردن، شکار
ادامه...
شِکار کَردَن، شِکار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berlalu
گذشتن، گذشت
ادامه...
گُذَشتَن، گُذَشت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beriak
موج دار کردن، موج دار
ادامه...
مُوج دار کَردَن، مُوج دار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berkah
دعای خیر، برکت
ادامه...
دُعایِ خِیر، بَرَکَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bersatu
متّحد، متّحد شدن
ادامه...
مُتَّحِد، مُتَّحِد شُدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beruap
دودکرده، بخاردار، بخارآلود، بخاری
ادامه...
دودکَردِه، بُخاردار، بُخارآلود، بُخاری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berubah
در حال تغییر، تغییر کرد
ادامه...
دَر حالِ تَغییر، تَغییر کَرد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beruban
سفید شده، خاکستری
ادامه...
سِفید شُدِه، خاکِستَری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbat
بد، بدبخت
ادامه...
بَد، بَدبَخت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
tidak berbau
بدون بو، بی بو
ادامه...
بِدونِ بو، بی بو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی