معنی banyak - جستجوی لغت در جدول جو
banyak
بسیار، تعداد زیادی
ادامه...
بِسیار، تِعداد زیادی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
banał
ابتذال
ادامه...
اِبتِذال
دیکشنری لهستانی به فارسی
lebih banyak jumlahnya
تعداد بیشتری داشتن، به تعداد بیشتر
ادامه...
تِعداد بیشتَری داشتَن، بِه تِعداد بیشتَرِ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kebanyakan kata
پرگویی، اکثر کلمات
ادامه...
پُرگویی، اَکثَر کَلَمات
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dengan banyak bicara
پرحرف، با حرف زیاد
ادامه...
پُرحَرف، با حَرف زیاد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
banyak bepergian
با تجربه، زیاد سفر کنید
ادامه...
با تَجرُبِه، زیاد سَفَر کُنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
banyak bicara
پرحرف، زیاد حرف بزن
ادامه...
پُرحَرف، زیاد حَرف بِزَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
banyak membaca
خوب مطالعه شده، زیاد بخوٰانید
ادامه...
خوب مُطالِعِه شُدِه، زیاد بِخوٰانید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bayat
بی مزّه، کهنه
ادامه...
بی مَزِّه، کُهنِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
anmak
گرامیداشت کردن، ذکر کنید
ادامه...
گِرامیداشت کَردَن، ذِکر کُنید
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
banal
تکراری، پیش پا افتاده
ادامه...
تِکرَاری، پیشِ پا اُفتادِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
bancal
لرزان
ادامه...
لَرزان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
layak
مفید بودن، شایسته، مناسب، لیاقت داشتن، شایستگی داشتن، عملی
ادامه...
مُفید بودَن، شایِستِه، مُناسِب، لِیاقَت داشتَن، شایِستِگی داشتَن، عَمَلی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
banal
تکراری، پیش پا افتاده
ادامه...
تِکرَاری، پیشِ پا اُفتادِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hanya
محض، فقط
ادامه...
مَحض، فَقَط
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kaynak
چشمه، منبع
ادامه...
چِشمِه، مَنبَع
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
batmak
غرق شدن
ادامه...
غَرق شدن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bakmak
مراقبت کردن، نگاه کردن، نگهداری کردن
ادامه...
مُراقِبَت کَردَن، نِگاه کَردَن، نِگَهداری کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
basmak
چاپ کردن، چاپ کنید، فشار دادن، پا گذاشتن
ادامه...
چاپ کَردَن، چاپ کُنید، فِشار دادَن، پا گُذاشتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
maniak
دیوانه وار، دیوانه، هیجانی
ادامه...
دیوانِه وار، دیوانِه، هَیَجانی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
orang yang banyak bicara
پرگو، افرادی که زیاد حرف می زنند
ادامه...
پُرگو، اَفرادی کِه زیاد حَرف مِی زَنَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی