معنی banalny - جستجوی لغت در جدول جو
banalny
تکراری، جهش
ادامه...
تِکرَاری، جَهش
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
tonalny
آوایی، به صورت آوازی
ادامه...
آوایی، بِه صورَتِ آوازی
دیکشنری لهستانی به فارسی
fatalny
کشنده، فانی
ادامه...
کُشَندِه، فانی
دیکشنری لهستانی به فارسی
obalalny
قابل اثبات، قابل تایید، قابل رد، قابل رمزگشایی
ادامه...
قابِلِ اِثبات، قابِلِ تایید، قابِلِ رَد، قابِلِ رَمزگُشایی
دیکشنری لهستانی به فارسی
zapalny
التهابی، الزام آور
ادامه...
اِلتِهابی، اِلزام آوَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
błagalny
التماس کننده، التهاب
ادامه...
اِلتِماس کُنَندِه، اِلتِهاب
دیکشنری لهستانی به فارسی
binarny
دوتایی، دو برابر کردن
ادامه...
دُوتایی، دُو بَرابَر کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
banalnie
به طور پیش پاافتاده، قبل از تولّد
ادامه...
بِه طُورِ پیشِ پااُفتادِه، قَبل اَز تَوَلُّد
دیکشنری لهستانی به فارسی
karalny
قابل مجازات، قابل محاسبه
ادامه...
قابِلِ مُجازات، قابِلِ مُحاسِبِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
jadalny
قابل خوردن، خوراکی بودن
ادامه...
قابِلِ خُوردَن، خُوراکی بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
banale
بی مزّه، پیش پا افتاده، تکراری، جزئی
ادامه...
بی مَزِّه، پیشِ پا اُفتادِه، تِکرَاری، جُزئی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
banały
جملات کلیشه ای، نظر
ادامه...
جُمَلات کِلیشِه ای، نَظَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
banal
تکراری، پیش پا افتاده
ادامه...
تِکرَاری، پیشِ پا اُفتادِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
banal
تکراری، پیش پا افتاده
ادامه...
تِکرَاری، پیشِ پا اُفتادِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی