مقدمه مفهومی درباره واژه واژه ’’Unreliable’’ در فناوری اطلاعات به سیستم ها، سرویس ها یا مولفه هایی اطلاق می شود که فاقد پایداری و قابلیت اعتماد هستند. این واژه به ویژه زمانی به کار می رود که خروجی یا رفتار یک بخش از سیستم نتواند به صورت مداوم و قابل پیش بینی پاسخ دهد. در دنیای IT که عملکرد بدون نقص و در دسترس بودن پیوسته بسیار حیاتی است، وجود مؤلفه های نامطمئن می تواند کل سیستم را با مشکل مواجه کند. مفهوم Unreliable به ما کمک می کند نقاط ضعف سیستم را شناسایی کرده و برای افزایش اعتمادپذیری، اقداماتی نظیر افزونگی، مانیتورینگ و تکرار پذیری اجرا کنیم. کاربرد واژه در برنامه نویسی یا زیرشاخه های فناوری اطلاعات در برنامه نویسی، مفهوم Unreliable اغلب برای توصیف شبکه های ارتباطی، APIهای خارجی، سرویس های شخص ثالث یا حتی الگوریتم هایی که پاسخ ثابت و مطمئن ارائه نمی دهند، به کار می رود. مثلاً یک درخواست HTTP به سرور بیرونی ممکن است به دلیل قطعی اینترنت یا محدودیت های پهنای باند شکست بخورد. در سیستم های توزیع شده، ارتباط بین نودها ذاتاً نامطمئن است و پیام ممکن است گم یا تکرار شود. در این شرایط، مهندسین نرم افزار از تکنیک هایی مانند retries، timeout و circuit breaker استفاده می کنند تا اثرات Unreliable بودن اجزای خارجی را کنترل کنند. مثال های واقعی و کاربردی در زندگی یا پروژه های IT فرض کنید یک برنامه ی موبایلی به صورت زنده داده های آب وهوا را از یک سرویس بیرونی دریافت می کند. اگر این سرویس دچار اختلال شود، اپلیکیشن کارایی خود را از دست می دهد. یا در یک سیستم فروش آنلاین، وابستگی به درگاه پرداختی که عملکرد نامطمئنی دارد، می تواند منجر به از دست رفتن مشتریان شود. در پروژه های بزرگ مانند سیستم های ابری یا شبکه های IoT، اجزای نامطمئن همیشه وجود دارند و طراحان باید ساختاری در نظر بگیرند که در برابر این عدم اطمینان مقاوم باشند. نقش واژه در توسعه نرم افزار یا معماری سیستم ها در معماری نرم افزار، پذیرش وجود بخش هایی با عملکرد نامطمئن از اصول کلیدی است. به همین دلیل، مفاهیمی مانند Tolerance to Unreliability و Fault Tolerance توسعه یافته اند. مهندسان نرم افزار از الگوهایی مانند Bulkhead، Circuit Breaker، Load Balancer و Message Queue استفاده می کنند تا از تأثیر منفی مؤلفه های Unreliable بر کل سیستم جلوگیری کنند. در DevOps نیز، مانیتورینگ دقیق و log tracing برای شناسایی و مقابله با مولفه های نامطمئن از اهمیت بالایی برخوردار است. شروع استفاده از این واژه در تاریخچه فناوری و تکامل آن در سال های مختلف از همان ابتدای پیدایش شبکه های رایانه ای، مسأله اطمینان پذیری یا Unreliability مطرح بوده است. در دهه ۱۹۷۰، با توسعه پروتکل TCP/IP، این واقعیت که زیرلایه شبکه (IP) ذاتاً Unreliable است، باعث توسعه لایه هایی برای تأمین اطمینان گردید. بعدها، در طراحی سیستم های مقیاس پذیر مانند Amazon Web Services یا Google Cloud، معماری هایی با فرض وجود اجزای نامطمئن پیاده سازی شد که بر تکرارپذیری، ثبت خطا و auto-recovery تأکید داشتند. مفهوم طراحی برای خطا (Design for Failure) یکی از پیامدهای پذیرش Unreliability در سیستم های مدرن است. تفکیک آن از واژگان مشابه Unreliable نباید با Unsafe یا Unavailable اشتباه گرفته شود. Unsafe به خطر امنیتی یا ایمنی اشاره دارد، در حالی که Unavailable به معنی عدم دسترسی است. یک سیستم ممکن است در دسترس باشد ولی نامطمئن عمل کند. همچنین واژه Buggy معمولاً برای نرم افزارهای دارای خطا استفاده می شود، اما Unreliable می تواند شامل سخت افزار، شبکه یا حتی کاربران نیز باشد. شیوه پیاده سازی واژه در زبان های برنامه نویسی مختلف در زبان هایی مانند جاوا، با استفاده از Exception Handling (مثلاً `try/catch`) می توان رفتار نامطمئن را کنترل کرد. در جاوااسکریپت، از promise و async/await همراه با error handling برای مدیریت درخواست های نامطمئن استفاده می شود. در Python، استفاده از ماژول هایی مانند `retrying` و `logging` برای مدیریت رفتارهای غیرقابل پیش بینی رایج است. در Golang نیز از context همراه با timeout و cancelation استفاده می شود. در سطح زیرساخت، مانیتورینگ (مانند Prometheus)، alerting (مانند Grafana) و لاگ گیری برای مدیریت اجزای Unreliable کلیدی هستند. چالش ها یا سوءبرداشت های رایج در مورد آن برخی توسعه دهندگان تازه کار تصور می کنند که همه چیز در برنامه باید همیشه بدون خطا اجرا شود. در حالی که طراحی مقاوم در برابر Unreliable بودن اجزای خارجی، یکی از ویژگی های سیستم های حرفه ای است. چالش دیگر، تشخیص دقیق اینکه کدام مؤلفه واقعاً نامطمئن است و طراحی مناسب برای کاهش اثرات آن است. گاهی نیز به دلیل overengineering، منابع زیادی صرف مقاوم سازی مؤلفه هایی می شود که عملاً نیازی به آن ندارند. نتیجه گیری کاربردی برای استفاده در متون تخصصی و آموزشی در مستندات فنی، ذکر واژه Unreliable باید با مثال و راه حل های مقابله همراه باشد. کاربران و برنامه نویسان باید بدانند که Unreliable بودن بخشی از طبیعت سیستم های باز و گسترده است و باید برای آن طراحی مناسب انجام داد. استفاده از ابزارهای تست، مانیتورینگ و الگوهای طراحی مقاوم در برابر خطا، مسیر مقابله با این مفهوم است. آموزش اینکه چطور باید با اجزای نامطمئن کنار آمد و چه ابزارهایی برای مواجهه وجود دارد، جزو ضروریات دوره های پیشرفته توسعه نرم افزار است.
مقدمه مفهومی درباره واژه واژه ’’Unreliable’’ در فناوری اطلاعات به سیستم ها، سرویس ها یا مولفه هایی اطلاق می شود که فاقد پایداری و قابلیت اعتماد هستند. این واژه به ویژه زمانی به کار می رود که خروجی یا رفتار یک بخش از سیستم نتواند به صورت مداوم و قابل پیش بینی پاسخ دهد. در دنیای IT که عملکرد بدون نقص و در دسترس بودن پیوسته بسیار حیاتی است، وجود مؤلفه های نامطمئن می تواند کل سیستم را با مشکل مواجه کند. مفهوم Unreliable به ما کمک می کند نقاط ضعف سیستم را شناسایی کرده و برای افزایش اعتمادپذیری، اقداماتی نظیر افزونگی، مانیتورینگ و تکرار پذیری اجرا کنیم. کاربرد واژه در برنامه نویسی یا زیرشاخه های فناوری اطلاعات در برنامه نویسی، مفهوم Unreliable اغلب برای توصیف شبکه های ارتباطی، APIهای خارجی، سرویس های شخص ثالث یا حتی الگوریتم هایی که پاسخ ثابت و مطمئن ارائه نمی دهند، به کار می رود. مثلاً یک درخواست HTTP به سرور بیرونی ممکن است به دلیل قطعی اینترنت یا محدودیت های پهنای باند شکست بخورد. در سیستم های توزیع شده، ارتباط بین نودها ذاتاً نامطمئن است و پیام ممکن است گم یا تکرار شود. در این شرایط، مهندسین نرم افزار از تکنیک هایی مانند retries، timeout و circuit breaker استفاده می کنند تا اثرات Unreliable بودن اجزای خارجی را کنترل کنند. مثال های واقعی و کاربردی در زندگی یا پروژه های IT فرض کنید یک برنامه ی موبایلی به صورت زنده داده های آب وهوا را از یک سرویس بیرونی دریافت می کند. اگر این سرویس دچار اختلال شود، اپلیکیشن کارایی خود را از دست می دهد. یا در یک سیستم فروش آنلاین، وابستگی به درگاه پرداختی که عملکرد نامطمئنی دارد، می تواند منجر به از دست رفتن مشتریان شود. در پروژه های بزرگ مانند سیستم های ابری یا شبکه های IoT، اجزای نامطمئن همیشه وجود دارند و طراحان باید ساختاری در نظر بگیرند که در برابر این عدم اطمینان مقاوم باشند. نقش واژه در توسعه نرم افزار یا معماری سیستم ها در معماری نرم افزار، پذیرش وجود بخش هایی با عملکرد نامطمئن از اصول کلیدی است. به همین دلیل، مفاهیمی مانند Tolerance to Unreliability و Fault Tolerance توسعه یافته اند. مهندسان نرم افزار از الگوهایی مانند Bulkhead، Circuit Breaker، Load Balancer و Message Queue استفاده می کنند تا از تأثیر منفی مؤلفه های Unreliable بر کل سیستم جلوگیری کنند. در DevOps نیز، مانیتورینگ دقیق و log tracing برای شناسایی و مقابله با مولفه های نامطمئن از اهمیت بالایی برخوردار است. شروع استفاده از این واژه در تاریخچه فناوری و تکامل آن در سال های مختلف از همان ابتدای پیدایش شبکه های رایانه ای، مسأله اطمینان پذیری یا Unreliability مطرح بوده است. در دهه ۱۹۷۰، با توسعه پروتکل TCP/IP، این واقعیت که زیرلایه شبکه (IP) ذاتاً Unreliable است، باعث توسعه لایه هایی برای تأمین اطمینان گردید. بعدها، در طراحی سیستم های مقیاس پذیر مانند Amazon Web Services یا Google Cloud، معماری هایی با فرض وجود اجزای نامطمئن پیاده سازی شد که بر تکرارپذیری، ثبت خطا و auto-recovery تأکید داشتند. مفهوم طراحی برای خطا (Design for Failure) یکی از پیامدهای پذیرش Unreliability در سیستم های مدرن است. تفکیک آن از واژگان مشابه Unreliable نباید با Unsafe یا Unavailable اشتباه گرفته شود. Unsafe به خطر امنیتی یا ایمنی اشاره دارد، در حالی که Unavailable به معنی عدم دسترسی است. یک سیستم ممکن است در دسترس باشد ولی نامطمئن عمل کند. همچنین واژه Buggy معمولاً برای نرم افزارهای دارای خطا استفاده می شود، اما Unreliable می تواند شامل سخت افزار، شبکه یا حتی کاربران نیز باشد. شیوه پیاده سازی واژه در زبان های برنامه نویسی مختلف در زبان هایی مانند جاوا، با استفاده از Exception Handling (مثلاً `try/catch`) می توان رفتار نامطمئن را کنترل کرد. در جاوااسکریپت، از promise و async/await همراه با error handling برای مدیریت درخواست های نامطمئن استفاده می شود. در Python، استفاده از ماژول هایی مانند `retrying` و `logging` برای مدیریت رفتارهای غیرقابل پیش بینی رایج است. در Golang نیز از context همراه با timeout و cancelation استفاده می شود. در سطح زیرساخت، مانیتورینگ (مانند Prometheus)، alerting (مانند Grafana) و لاگ گیری برای مدیریت اجزای Unreliable کلیدی هستند. چالش ها یا سوءبرداشت های رایج در مورد آن برخی توسعه دهندگان تازه کار تصور می کنند که همه چیز در برنامه باید همیشه بدون خطا اجرا شود. در حالی که طراحی مقاوم در برابر Unreliable بودن اجزای خارجی، یکی از ویژگی های سیستم های حرفه ای است. چالش دیگر، تشخیص دقیق اینکه کدام مؤلفه واقعاً نامطمئن است و طراحی مناسب برای کاهش اثرات آن است. گاهی نیز به دلیل overengineering، منابع زیادی صرف مقاوم سازی مؤلفه هایی می شود که عملاً نیازی به آن ندارند. نتیجه گیری کاربردی برای استفاده در متون تخصصی و آموزشی در مستندات فنی، ذکر واژه Unreliable باید با مثال و راه حل های مقابله همراه باشد. کاربران و برنامه نویسان باید بدانند که Unreliable بودن بخشی از طبیعت سیستم های باز و گسترده است و باید برای آن طراحی مناسب انجام داد. استفاده از ابزارهای تست، مانیتورینگ و الگوهای طراحی مقاوم در برابر خطا، مسیر مقابله با این مفهوم است. آموزش اینکه چطور باید با اجزای نامطمئن کنار آمد و چه ابزارهایی برای مواجهه وجود دارد، جزو ضروریات دوره های پیشرفته توسعه نرم افزار است.