معنی Stiff - جستجوی لغت در جدول جو
Stiff
سخت، سفت
ادامه...
سَخت، سِفت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Stuff
پر کردن، چیزها
ادامه...
پُر کَردَن، چیزها
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Staff
استخدام کردن، کارکنان
ادامه...
اِستِخدام کَردَن، کَارکُنَان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sniff
بوییدن، بو کشیدن
ادامه...
بوییدَن، بو کِشیدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Stiffness
سفتی
ادامه...
سِفتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Stiffly
با خشکی، به شدّت
ادامه...
با خُشکی، بِه شِدَّت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Stiffen
سخت کردن، سفت کردن
ادامه...
سَخت کَردَن، سِفت کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی