معنی Humbly - جستجوی لغت در جدول جو
Humbly
با تواضع، فروتنانه
ادامه...
با تَوَاضُع، فُروتَنانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Humble
تواضع کردن، فروتن، متواضع
ادامه...
تَوَاضُع کَردَن، فُروتَن، مُتِواضِع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Numbly
بی حسّ کننده، بی حسّ
ادامه...
بی حِسّ کُنَندِه، بی حِسّ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
humble
متواضع، فروتن
ادامه...
مُتِواضِع، فُروتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Bubbly
پرجوش، حباب دار
ادامه...
پُرجوش، حُباب دار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Rumble
غرّش کردن، غرّش
ادامه...
غُرِّش کَردَن، غُرِّش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tumble
به زمین افتادن، غلت زدن
ادامه...
بِه زَمین اُفتادَن، غَلت زَدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Crumbly
ریز، خردکننده
ادامه...
ریز، خُردکُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fumble
دست و پا زدن، لگدمال کردن
ادامه...
دَست و پا زَدَن، لَگَدمال کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Jumble
به هم ریختن، درهم ریخته
ادامه...
بِه هَم ریختَن، دَرهَم ریختِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Humidly
با رطوبت، مرطوب
ادامه...
با رُطوبَت، مَرطوب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Humanly
انسانی گونه، انسانی
ادامه...
اِنسانی گونِه، اِنسانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Hugely
به طور عظیم، به شدّت
ادامه...
بِه طُورِ عَظیم، بِه شِدَّت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Homely
خانگی، خانه دار
ادامه...
خانِگی، خانِه دار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Nimbly
چابک وار، زیرک
ادامه...
چابُک وار، زیرَک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Mumble
زیر لب گفتن، زمزمه کردن
ادامه...
زیرِ لَب گُفتَن، زِمزِمِه کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی