معنی Chasten - جستجوی لغت در جدول جو
Chasten
تنبیه کردن، تنبیه
ادامه...
تَنبِیه کَردَن، تَنبِیه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
husten
سرفه کردن، سرفه
ادامه...
سُرفِه کَردَن، سُرفِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
Chase
تعقیب کردن، تعقیب و گریز
ادامه...
تَعقِیب کَردَن، تَعقِیب و گُریز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Hasten
شتاب کردن، عجله کن
ادامه...
شِتاب کَردَن، عَجَلِه کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tasten
دست زدن به، دست زدن
ادامه...
دَست زَدَن بِه، دَست زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
phasen
مرحله بندی کردن، فازها
ادامه...
مَرحَلِه بَندی کَردَن، فازها
دیکشنری آلمانی به فارسی
tasten
دست زدن به، دکمه ها
ادامه...
دَست زَدَن بِه، دُکمِه ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
Fasten
بستن
ادامه...
بَستَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
haften
چسبیدن، پایبند
ادامه...
چَسبیدَن، پایبَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
Christen
تعمید دادن
ادامه...
تَعمِید دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
halten
نگه داشتن، نگه دارید
ادامه...
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید
دیکشنری آلمانی به فارسی
hassen
نفرت داشتن، نفرت
ادامه...
نَفرَت داشتَن، نَفرَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
toasten
بر تست کردن، نان تست
ادامه...
بَر تِست کَردَن، نان تِست
دیکشنری هلندی به فارسی
haasten
شلوغی کردن، عجله، شتاب کردن، عجله کردن، تلاش کردن
ادامه...
شُلوغی کَردَن، عَجَلِه، شِتاب کَردَن، عَجَلِه کَردَن، تَلاش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Charter
مجوّز دادن، منشور
ادامه...
مُجَوِّز دادَن، مَنشور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Chatter
پرگفتن، پچ پچ کردن
ادامه...
پُرگُفتَن، پِچ پِچ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
haten
نفرت داشتن، نفرت
ادامه...
نَفرَت داشتَن، نَفرَت
دیکشنری هلندی به فارسی