جدول جو
جدول جو

معنی ضعیفان - جستجوی لغت در جدول جو

ضعیفان
دو ناتوان: زن و برده
تصویری از ضعیفان
تصویر ضعیفان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ)
دهی از دهستان نهر یوسف بخش مرکزی شهرستان خرم شهر. دارای 250 تن سکنه و آب آن از شطالعرب است. محصول آن خرما و صنایع دستی آن حصیربافی است. راه در تابستان اتومبیل رو است. موقع بارندگی با قایق از شطالعرب به خرم شهر میروند. ساکنین از طایفۀ فراهانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نباتی است که در بهار روید و گل او مانند خسک بود و زرد و گرد بر گرد گل خارداشته باشد و به شیرازی انگویر و آن قرطم برّی بود و منفعت وی آن است که اگر طبیخ وی بر گزیدگی افعی ریزند درد ساکن کند و اگر بر عضو سلیم ریزند همان درجه زحمت پیدا کند که از گزندگی افعی بهم رسد. (اختیارات بدیعی). طریفولیون است و گویند قرطم بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). طریفولیون است و قرطم بری را نیز نامند و شیخ الرئیس در قانون گفته: نباتی است ربیعی، تخم آن شبیه به عصفر، طبیخ آن را چون بر نهش افاعی بریزند تسکین وجع آن دهد و چون بر عضو سلیم بریزند احداث وجعی مانند وجع نهش افعی کند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به طریفولیون و طریفایون و طریفیلون شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ / ضُ مَ / ضَمْ یَ)
اسم عربی شاهسفرم است. (فهرست مخزن الادویه). سپرغم که آن را ریحان و نازبو نیز گویند. (غیاث) (آنندراج). آن را ضیمران نیز گویندو شاه اسفرم شیرازی خوانند. آن سبز بود، و صاحب جامعکه گوید فودنج جویی است سهو کرده است. و طبیعت وی گرم و خشک بود در دوم و گویند سرد بود و محروری مزاج را نافع بود خاصه چون گلاب بر وی زنند و بر جائی که سوخته باشد ضماد کنند نافع بود و قلاع زایل کند. (اختیارات بدیعی). در عرب شاهسفرم را ضمیران گویند. ارجانی گوید که شاهسفرم گرم و خشکست در یک درجه و تخم او اسهال صفرائی را تسکین دهد و طریق علاج او آن است که تخم او را بریان کنند و با آب سرد بکار برند. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان). رجوع به ضومران و ضیمران شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. دارای 507 تن سکنه. آب آن از گدارچای و محصول آن غلات و چغندر و برنج و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
سست و ناتوان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بمعنی عیف و عیاف است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عیف و عیاف شود
لغت نامه دهخدا
(عَیْ یِ)
متشکی و آنکه کراهت داشتن از هر چیز خوی او باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه عادت و خلق او نپسندیدن اشیاء باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ضیف، (منتهی الارب)، رجوع به ضیف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضعفان
تصویر ضعفان
سست و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمیران
تصویر ضمیران
سپرغم ناز بوی از گیاهان ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضعیفات
تصویر تضعیفات
جمع تضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیفان
تصویر عیفان
بیزار دلاشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
ضعيفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
Weakly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
faiblement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
약하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
слабо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
schwach
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
слабко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
słabo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
debilmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
debolmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
débilmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
कमजोर रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
zwak
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
בחולשה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
dengan lemah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
کمزوری سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
দুর্বলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
อย่างอ่อนแอ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
kwa udhaifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
弱々しく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
虚弱地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ضعیفانه
تصویر ضعیفانه
zayıfça
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی