جدول جو
جدول جو

معنی شادیاب - جستجوی لغت در جدول جو

شادیاب(شادْ)
دیهی است از دهستان کاشمر، بخش بردسکن از شهرستان کاشمر، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری بردسکن و 2 هزارگزی جنوب مالرو عمومی نیگنان بردسکن. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل، سکنۀ آن 223 تن است. آب آن از قنات، محصولات عمده آن غلات، میوه جات، ابریشم و انگور و شغل اهالی آن زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادیار
تصویر شادیار
(پسرانه)
شاد و خوشحال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
(دخترانه)
با طراوت، تازه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
پرطراوت، خرم، برای مثال دائم گل این بستان شاداب نمی ماند / دریاب ضعیفان را در وقت توانایی (حافظ - ۹۸۴)، کنایه از آباد، بارونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادیاب
تصویر پادیاب
شستشو، وضو، شستشوی صورت و دست و پا، وضویی که زردشتیان می گیرند، شستن و پاکیزه ساختن چیزی با خواندن دعاهای مخصوص
فرهنگ فارسی عمید
(شادْ)
نام شهر نیشابوراست و آن را شادخ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). بمعنی شادخ است که نام شهر نیشابور باشد. (برهان قاطع). نام نیشابور در زمان قدیم و شادخ نیز گویند. (فرهنگ سروری). نام شهر نشابور. (انجمن آرای ناصری). یاقوت در معجم البلدان درباره آن ذیل شاذیاخ چنین آورده است: ’شادیاخ نیز شهر نیشابور، مادر شهرهای خراسان در زمان ما است و در قدیم بوستانی بود از آن عبدالله بن طاهر بن حسین پیوسته بشهر نیشابور. الحاکم ابوعبدالله بن بیع در پایان کتاب خود در تاریخ نیشابور آورده است که عبدالله بن طاهر چون به حکمرانی خراسان نیشابور رسیدو در آنجا فرودآمد از بسیاری لشکریان او جا بر مردم تنگ شد و بزور در خانه مردم آمدند و مردم از ایشان سختی دیدند و چنین پیش آمد که یکی از لشکریانش ب خانه مردی فرودآمد و خداوند خانه زنی زیبا داشت و مردی غیرتمند بود و در خانه ماند و بواسطۀ غیرتی که بر زن خود داشت از آن بیرون نرفت. روزی آن سپاهی به او گفت رو و اسب مرا سیرآب کن و وی نه یارا داشت که بفرمان او نرود و نه میتوانست از خانه خود دور شود. بزن خود گفت تو برو و اسبش را سیراب کن تا اینکه من ازدارایی که داریم در خانه پاسبانی کنم. زن رفت و او نیکوروی و زیبا بود. قضا را عبدالله بن طاهر سواره بدانجا رسید و آن زن را دید و پسندید و از ساده پوشی او در شگفت شد و او را به خود خواند و گفت: روی تو و اندام تو سزاوار آن نیست که اسبی را خدمت کنی و آب دهی، روزگارت چیست ؟ گفت: این کاری است که عبدالله بن طاهر بر سر ما آورده است، خدا او را بکشد. سپس پیش آمد را بر او گفت. وی در خشم شد و سست گشت و گفت ای عبداﷲ مردم نیشابور از تو بدی دیدند. سپس سران لشکر را گفت در لشکر او منادی کنند که هر کس شب در نیشابور بماند مال و خون او حلال است و به شادیاخ رفت و در آنجا سرایی ساخت و به لشکریان خود فرمان داد که گرداگرد آن ساختمان کنند و آنجا آبادان گشت و محله ای بزرگ شد و به شهر پیوست و یکی از محلات شهر شد و سپس مردم در آنجا خانه ها و کاخها ساختند. چون غز به خراسان آمد و در سال 548 هجری قمری آن کارها را کردند به نیشابور آمدند و آن را ویران کردند و سوختند و ویرانۀ آن را بجای گذاشتند. آنچه از مردم آن شهر مانده بود به شادیاخ رفتند و آن را آبادان کردند و آن شهری است که در زمان ما به نیشابور معروف است... من در 613 به نیشابور که همان شادیاخ باشد رفتم... سپس تاتارها که خدای ایشان را لعنت کناد در سال 617 آن را ویران کردند و یک دیوار هم در آن بر پا نگذاشتند و امروز چنانکه به من گفته اند ویرانه ای است که چشمهای خشک را بگریستن وامی دارد و آتشهای فرونشسته را در دلها روشن می کند. (نقل از حواشی ادیب بر تاریخ بیهقی، تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 ص 897). کاخ طاهریان در نیشابور در بیرون شهر در روستای شادیاخ و در محلۀ ’میان’ بوده است. ظاهراً این کاخ طاهریان پس از انقراض این سلسله در 261 چندان نمانده و بزودی ویران شده است زیرا که ابن الفقیه در کتاب البلدان که در حدود 290 یعنی نزدیک سی سال پس از انقراض این خاندان تألیف کرده است دو قطعه از اشعار محمد بن حبیب ضبی را که درباره ویرانه های این کاخ در شادیاخ گفته آورده است... قصر آل طاهر در ’میان’ در ناحیۀ شادیاخ پس از ویرانی دوباره کشتزار شده و از این جا پیدا است که شادیاخ و میان در روستای بیرون شهر بوده است. یعقوبی نیز در کتاب البلدان گوید: ’عبدالله بن طاهر در شهر نیشابور فرود آمد و چنانکه فرمانروایان دیگر میکردند به مرو نرفت و در آنجا بنای شگفتی ساخت که شادیاخ باشد...’ از این جا پیداست که کاخ طاهریان در شادیاخ بنای بزرگ و زیبا و حتی شگفت بوده است. حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب گوید: ’... دار الامارۀ خراسان در عهد اکاسره تا آخر عهد طاهریان در بلخ و مرو بودی و چون دولت به بنی لیث رسید عمرو بن لیث در نیشابور دارالاماره ساخت و نیشابور دارالملک خراسان شد. درسنۀ خمس و ستمائه آن شهر به زلزله خراب شد هم در آن حوالی شهری دیگر ساختند و شادیاخ خواندند، دور باروی آن ششهزار و نهصد گام بود، در سنۀ تسع و سبعین وستمائه آن نیز بزلزله خراب شد، بگوشۀ دیگر شهری ساختند که اکنون ام البلاد خراسان آن است...’ از اینجا بر می آید که پس از ویرانی نیشابور قدیم از زلزلۀ سال 605 در روستای شادیاخ شهر دیگری ساختند و آن شهر دوم هم در زمین لرزۀ سال 679 ویران شد... ابن الاثیر در تاریخ الکامل در حوادث سالهای 548 و 553 و 556 که وقوع فتنه ای در میان شافعیان و حنفیان نیشابور را ذکر میکند تصریح کرده است که در این فتنه ها نیشابور یکسره ویران شد و سپس در حوادث سال 556 گوید که مؤید آی آبه حکمران خراسان و حکمران نیشابور شادیاخ را محاصره کرد و تا آخر شعبان 556 جنگ دامنه داشت و پس از آن همان نکته ای را که یاقوت در سبب آبادی شادیاخ در زمان عبدالله بن طاهر و لشکرگاه شدن آن آورده است نقل کرده و گوید شادیاخ پس از آن ویران شد و چون روزگار الب ارسلان رسید این قصه را بر او گفتند و وی فرمان دادآنجا را از نوساختند و این زمان بار دیگر ویران شد... اما شهر شادیاخ بطور قطع و یقین در طرف جنوب شهر حالیه یعنی در همانجا که باغ و مقبرۀ امامزاده محروق است واقع بوده و منشاء این یقین شجره نامه ای است ازسادات بلوک بار معدن که به دست آمد... بالجمله در آن شجره نامه نوشته بود که بیست نفر از سادات اولاد خواجه حسین الاصغر بن زین العابدین علیه السلام در پهلوی قبر امامزاده محروق در شادیاخ نیشابور مدفونند. (از حواشی ادیب بر تاریخ بیهقی، تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی صص 899- 902). مقارن استیلای مغول در جنب نیشابور قدیم شهر معتبر دیگر بنام شادیاخ بنا شده بود و در حقیقت در آن ایام همین شهر را نیشابور میگفته اند. (تاریخ مفصل ایران، تألیف عباس اقبال ص 55) :
فاشرب هنیئا علیه التاج مرتفقاً
بالشاذیاخ ودع غمدان اللیمن.
؟ (معجم البلدان).
و کان الشاذ یاخ مناخ ملک
فزال الملک عن ذاک المناخ.
؟ (معجم البلدان).
فتلک قصور الشاذیاخ بلاقع
خراب یباب و المیان مزارع.
؟ (معجم البلدان).
سقی قصور الشاذیاخ الحیا
من بعد عهدی و قصور المیان.
عوف بن محلم (معجم البلدان).
ألاهل لیالی الشاذیاخ تؤوب
فانی الیها ما حییت طروب.
یاقوت (معجم البلدان).
قبر شیخ عطار در بیرون شهر شادیاخ در محلی موسوم به شهر بازرگان و عمارت آن زاویه ای مختصر و ویران بود که بهمت امیر علیشیر نوایی بصورتی آبرومند درآمد. (از مقدمۀ مجالس النفائس چ علی اصغر حکمت ص یب). و رجوع به زین الاخبار ص 7 و 8 و فهرست تاریخ بیهقی چ فیاض و تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 338 و مجمل التواریخ و القصص ص 526 و لباب الالباب عوفی (حصار شادیاخ) و جهانگشای جوینی صص 136- 139 و تاریخ غازان خان و التوسل الی الترسل (محبس شادیاخ) و تاریخ مفصل ایران ج 1 عباس اقبال و دیوان خاقانی چ سجادی ص 948 و تاریخ حبیب السیر چ خیام و سرزمینهای خلافت شرقی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
باطل گشته و ناچیز شده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رجوع به پادیاو شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ کَ دَ / دِ)
یابندۀ عدل. انصاف جوینده، داد یافته. انصاف دیده. انصاف جسته:
سایۀ یزدان تویی و آفتاب ملک تو
خلق یزدان از تواند انصاف جوی و دادیاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
شستن و پاکیزه ساختن چیزها بوسیله خواندن دعا. زرتشتیی که میخواهد پادیاب کند نخست یک خشنوتره اهورهه مزداو (بخشنودی اهورمزدا) میخواند پس از آن یک بار (اشم و هو) می سراید. آنگاه روی دستها و پاهای خود را میشوید از آن پس کشتی نو میکند و بترتیب مقرر کمربند خود میگشاید و دعای مخصوص آن را میخواند و باردیگر بدور کمر می بندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
شادمان، مسرور، خرم، خوشحالی کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
تازه، با طراوت، مسرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
سلامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پادیاب
تصویر پادیاب
وضو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
Cheery, Exuberant, Perky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
gai, exubérant, enjoué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
ร่าเริง , ร่าเริง , ร่าเริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
ceria, bersemangat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
furaha, shauku
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
neşeli, coşkulu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
快活な , 活気に満ちた , 陽気な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
עליז , נלהב , שָׂמח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
쾌활한 , 생기 있는 , 명랑한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
খুশি , উদ্দীপ্ত , প্রাণবন্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
життєрадісний , ексуберантний , життєрадісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
खुश , हर्षित , उल्लसित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
vrolijk, uitbundig, opgewekt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
alegre, exuberante, animado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
gaio, esuberante, allegro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
alegre, exuberante, animado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
欢快的 , 茂盛的 , 活泼的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
radosny, ekstatyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
heiter, üppig, munter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
веселый , эксуберантный , жизнерадостный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاداب
تصویر شاداب
خوشی , خوش و خرم , خوش مزاج
دیکشنری فارسی به اردو