روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روز بازپرس، نشور، ستخیز، روز شمار، روز درنگ، یوم التّناد، روز پسین، یوم النشور، طامة الکبریٰ، یوم الجمع، روز وانفسا، یوم القرار، روز بازخوٰاست، یوم دین، یوم الدین، روز جزا، یوم الحشر، یوم التلاقی، روز امید و بیم، قارعه، رستخیز، یوم الحساب، فرجام گاه، رستاخیز، روز رستاخیز
روزِ قیامَت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روزِ بازپُرس، نُشور، سَتخیز، روزِ شُمار، روزِ دِرَنگ، یومُ التَّناد، روزِ پَسین، یومُ النُشور، طامة الکُبریٰ، یومُ الجَمع، روزِ وانَفسا، یومُ القَرار، روزِ بازخوٰاست، یومُ دین، یومُ الدین، روزِ جَزا، یومُ الحَشر، یومُ التَلاقی، روزِ اُمید و بیم، قارِعَه، رَستَخیز، یومُ الحِساب، فَرجام گاه، رَستاخیز، روزِ رَستاخیز
ذنب اللبوه. قدلّبه. ابن البیطار گوید: و هو ذنب اللبوه أیضا و بعجمیه الاندلس قیدانه. ینبت فی الزروع. دیسقوریدس:فی الرابعه. قرسون: هو نبات له ساق طولها نحو من ذراعین و ما سفل من الساق فانه ذو ثلاث زوایا و علیه شوک لین متباعد بعضه من بعض و له ورق شبیه بورق النبات الذی یقال له لسان الثور و علیه زغب لیس بالکثیر بل باعتدال و هو أصغر من ورق لسان الثور و لونه الی البیاض مشوک الاطراف و ما علا فانه مستدیر ذو زغب و علیه رؤس. لونها و اطرافها فرفیری و یظهر منه شی ٔ دقیق شبیه فی دقته بالشعر قائم و یزعم اندراس الطبیب أن القوم الذین یقال لهم قوسا یأخذون أصل هذا النبات فیعلقونه علی العضو الالم فیسکن ألمه. عبدالله بن صالح: رأیت البربر بقطر فاس اذا الم عضواً من اعضاءالانسان سقطه أو ما یشبهها یأخذون اصل هذا النبات و یقشرون قشره مع بعض جرمه بسکین او غیره فتبرز منه لعابیه فیجردونها و یحملونها علی الموضع الالم کالملزم فلا یزول حتی یبراء العضو. فلعل اندراس اراد هذا الغافقی: اصله قابض فیه لزوجه شدید و اذا شرب منه شی ٔ یسیر جیرا الکسر. (ابن البیطار). و داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ذنب السبع او اللبوه، نبت مثلث الساق یستدیر کلّما ارتفع و لایجاوز ذراعین. مشوک باوراق کلسان الثور یحف اوراقها شوک صغار و یسیر زغب الی بیاض و فیه رؤس مستدیره و یقوم فی وسطها کالصوف و تدرک باغست (اوت) و سبتنبر (سپتامبر) و تبقی قوّته نحو ثلاث سنین اذا جفف فی الظل و هو بارد فی الثانیه. یابس فی الاولی فیه قبض و ادمال و هو تریاق الورم حتی تعلیقا و اهل البربر و الزنج یعظمونه لذلک و یجبر الکسر شرباً و لصوقا و عصارته تشدّ الاجفان المسترخیه و یطلی مع الاقلیمیا و المامیثا فیسکن المفاصل حالا و هو یصدع و تصلحه الکزبره و شربته الی درهم و بدله عنب الثعلب. صاحب تحفه گوید: گیاهی است ساقش به قدر دو ذرع و اسفل آن مثلث و اعالی مستدیر و با خارهای نرم و متباعد و برگش شبیه به برگ گاوزبان و مزغب و از آن کوچکتر و مایل به سفیدی و اطرافش خاردار و در سرهای او چیزی مستدیر و مزغب و بنفش رنگ وجسمی در وسط او رسته مانند موی و پشم. در دوّم خشگ و در اوّل گرم و قوتش تا سه سال باقی و با رطوبت لزجه و قوت قابضه و جهت رفع اورام بی عدیل و جهت التیام جراحات و تسکین درد مفاصل و بیخ او جهت مستحکم کردن استخوان شکسته شرباً و ضماداً نافع و طلای عصارۀ او جهت استرخاء اجفان مفید و مصدّع و مصلحش گشنیز و بدلش عنب الثعلب و قدر شربتش یک مثقال است
ذنب اللبوه. قُدَلِّبَه. ابن البیطار گوید: و هو ذنب اللبوه أیضا و بعجمیه الاندلس قیدانه. ینبت فی الزروع. دیسقوریدس:فی الرابعه. قرسون: هو نبات له ساق طولها نحو من ذراعین و ما سفل من الساق فانه ذو ثلاث زوایا و علیه شوک لین متباعد بعضه من بعض و له ورق شبیه بورق النبات الذی یقال له لسان الثور و علیه زغب لیس بالکثیر بل باعتدال و هو أصغر من ورق لسان الثور و لونه الی البیاض مشوک الاطراف و ما علا فانه مستدیر ذو زغب و علیه رؤس. لونها و اطرافها فرفیری و یظهر منه شی ٔ دقیق شبیه فی دقته بالشعر قائم و یزعم اندراس الطبیب أن القوم الذین یقال لهم قوسا یأخذون أصل هذا النبات فیعلقونه علی العضو الالم فیسکن ألمه. عبدالله بن صالح: رأیت البربر بقطر فاس اذا الم عضواً من اعضاءالانسان سقطه أو ما یشبهها یأخذون اصل هذا النبات و یقشرون قشره مع بعض جرمه بسکین او غیره فتبرز منه لعابیه فیجردونها و یحملونها علی الموضع الالم کالملزم فلا یزول حتی یبراء العضو. فلعل اندراس اراد هذا الغافقی: اصله قابض فیه لزوجه شدید و اذا شرب منه شی ٔ یسیر جیرا الکسر. (ابن البیطار). و داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ذنب السبع او اللبوه، نبت مثلث الساق یستدیر کلّما ارتفع و لایجاوز ذراعین. مشوک باوراق کلسان الثور یحف اوراقها شوک صغار و یسیر زغب الی بیاض و فیه رؤس مستدیره و یقوم فی وسطها کالصوف و تدرک باغست (اوت) و سبتنبر (سپتامبر) و تبقی قوّته نحو ثلاث سنین اذا جفف فی الظل و هو بارد فی الثانیه. یابس فی الاولی فیه قبض و ادمال و هو تریاق الورم حتی تعلیقا و اهل البربر و الزنج یعظمونه لذلک و یجبر الکسر شرباً و لصوقا و عصارته تشدّ الاجفان المسترخیه و یطلی مع الاقلیمیا و المامیثا فیسکن المفاصل حالا و هو یصدع و تصلحه الکزبره و شربته الی درهم و بدله عنب الثعلب. صاحب تحفه گوید: گیاهی است ساقش به قدر دو ذرع و اسفل آن مثلث و اعالی مستدیر و با خارهای نرم و متباعد و برگش شبیه به برگ گاوزبان و مزغب و از آن کوچکتر و مایل به سفیدی و اطرافش خاردار و در سرهای او چیزی مستدیر و مزغب و بنفش رنگ وجسمی در وسط او رسته مانند موی و پشم. در دوّم خشگ و در اوّل گرم و قوتش تا سه سال باقی و با رطوبت لزجه و قوت قابضه و جهت رفع اورام بی عدیل و جهت التیام جراحات و تسکین درد مفاصل و بیخ او جهت مستحکم کردن استخوان شکسته شرباً و ضماداً نافع و طلای عصارۀ او جهت استرخاء اجفان مفید و مصدّع و مصلحش گشنیز و بدلش عنب الثعلب و قدر شربتش یک مثقال است
یک چهارم پرده زبانزد خنیا آنست که در چهار نغمه افتد و بعبارت دیگر فاسله چهارم دست است، شعبه ایست از موسیقی مناسب با (راست) و (زنگوله)، کلمه ای که لام الفعل آن از حروف عله باشد ناقص
یک چهارم پرده زبانزد خنیا آنست که در چهار نغمه افتد و بعبارت دیگر فاسله چهارم دست است، شعبه ایست از موسیقی مناسب با (راست) و (زنگوله)، کلمه ای که لام الفعل آن از حروف عله باشد ناقص